نامه
سلام آنام جونم امروز 13 دی 90 است و من تو ادره هستم یه دفعه دلم واست تنگ شد عزیزم و این نامه را برات نوشتم آنام کوچولوی من دیگه مردی شده الان 11 ماه و 7 روزش هست و از 8 آبان دیگه من تورو مهد روانه نکردم و با کلی زحمت و تلاش و پرس و جو یه پرستار واست پیدا کردیم.آنام خوشگله من الان می تونه بابا بگه مامان بگه ،البته بابا و مامان رو از 6 ماهگی میگه، دد می گه بوو،دس دس، به به می گه و مم می گه. آنام جونم از کارهای شیرینت که انجام می دی می خوام برات بنویسم . وقتی بهت می گم سینه بزن یا می گم علی اصغر تو شروع می کنی به سینه زدن البته اولین بار فکر کنم 8 آذر بود که داشتی تلویزیون سینه زنی می دیدی شروع کردی به سینه زدن روز عاشورا هم که لب...